کمی صادقانه تر

یادداشت های سید محمد مهدی حسینی پارسا

پدرم گم شده است!

دوشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۰ 2:50
بچه دستش را از دست پدر رها کرده و گم شده می گوید: پدرم گم شده است. ما مثل بچه‌ای هستیم که پدرش دست او را گرفته است تا به جایی ببرد و در طول مسیر از بازاری عبور می‌کنند.

بچه جلب ویترین مغازه‌ها می‌شود و دست پدر را رها می‌کند و در بازار گم می‌شود و وقتی متوجه می‌شود که دیگر پدر را نمی‌بیند، گمان می‌کند پدرش گم شده است. در حالی که در واقع خودش گم شده است. انبیاء و اولیاء پدران خلق اند و دست خلائق را می‌گیرند تا آنها را به سلامت از بازار دنیا عبور دهند. غالب خلائق جلب متاع‌های دنیا شده‌اند و دست پدر را رها کرده و در بازار دنیا گم شده‌اند.

امام زمان (عج) گم و غایب نشده است ما گم شدیم و محجوب گشته‌ایم. امام غایب نیست، تو نمی بینی آقا را. او حاضر است. چشمت رو که اسیر دنیا شده اگر از دنیا دست بردارد، آقا را می بیند. خلاصه نگو آقا غایب است. تو نمی بینی.

* حاج اسماعیل دولابی
برگرفته از کتاب « امام زمان (عج) در کلام اولیای ربانی/مهدی لک علی آبادی

حسینی پارسا

عرض ارادت...

چهارشنبه ۹ دی ۱۳۸۸ 0:34
مجموعه عکس

عاشورا (مجموعه عکس) کلیک

 

شام غریبان (مجموعه عکس) کلیک

 

حسینی پارسا

تا دست تو را...

چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۸۸ 11:10

 

عشق ما دهکده ای است
که هرگز به خواب نمیرود
نه به شبان و نه به روز
و جنبش و شور حیات
یک دم در آن فرو نمینشیند

هنگام آن است که دندانهای تو را
در بوسه ای طولانی
چون شیری گرم
بنوشم
تا دست تو را به دست آرم
از کدامین کوه میبایدم گذشت
تا بگذرم
از کدامین صحرا
از کدامین دریا میبایدم گذشت
تا بگذرم

روزی که به چنین زیبایی آغاز میشود
از برای آن نیست که در حسرت تو بگذرد
تو باد و شکوفه و میوه ای
ای همه‌ی فصول من
بر من چنان چون سالی بگذر
تا جاودانگی را آغاز کنم

 

 

 

حسینی پارسا

آه... ، پس چرا اینطور!؟

جمعه ۲۶ تیر ۱۳۸۸ 7:14

خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود

 و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود

چه سرنوشـت غم‌انگيزي... ، كه كرم كوچك ابريشم

تمام عمر ، قفــس مي‌بافـت! ولي به فكر پريدن بود...

 

منم و هزار توئی از تردید ها...

محتوای این پست را ، دوباره ، در آینده منتشر خواهم کرد!

یا علی

حسینی پارسا

هر چه از تو دور می شوم به تو نزدیک می شوم

هر چه به تو نزدیک می شوم ، از تو دور می شوم

این پست را به یادگار گذاشتم...

 

حسینی پارسا

تلویزیون رنگی ، اگر چه رنگیه! اما این به این معنا نیست ، که دیگه سیاه و سفید رو نشون نده! یا نخواد که نشون بده! ، تلویزیون رنگی ، تنها سه رنگ رو به رنگاش اضافه کرده! اون برای ترکیب همین سه رنگ و رخ نمایی دیگر رنگاش بسیار هم به "سپید و سیاه" نیازمنده!

محمد حسین ، پسر خواهرم ، عکس: عصر جمعه ، خودم

گاهی اوقات ، همین دنیای رنگی هم ، حال آدمو بهم می زنه!

 

حسینی پارسا
بیوگرافی
چرا دلم نكند تب؟
زمان زمان عجيبي ست!
نفس نمانده به كامم، هوا هواي غريبي ست!
چه رسم عاشقي است اين انتظار مجازي!
تعارفات زباني ، حسابهاي رياضي!
چرا دلم نزند لك؟ ، سايه ها كه دو رنگند!
عشقها که دروغين ، دشنه اند و تفنگند!
آدمان نه آدم ، دوستان نه تب دار!
مشق هاي نه مشتاق ، قلب ها همه بيمار
چرا دلم نكند تب؟
زمانه خانه ي جنگ است
ماندنم ننگ است
نشان ، نشانه ي گندم
بيا دلم تنگ است...
بيا دلم تنگ است...

پارسا، 18 فروردین 87
کدهای وبلاگ

پیشنهاد من برای میزبانی جوملا: