حرمت هایی دریده و گوشهایی...
و تماشاگرانی که بودند و یزیدی بودند...
توجه:
- بازنشر افزونه ها با ذکر عنوان "حسینی پارسا - گروه تکاپو و نشانی سایت takapouco.com یا myu.ir " به عنوان ناشر بلامانع است.
کوتاه عرض می کنم، از منظر من، جوملا بهترین سیستم مدیریت محتوا و یا همان سایت ساز رایگانی است که تابحال دیدم! سایت های بسیار معتبری در دنیا همچون سایت برج ایفل، سایت های حساس صدا و سیما و... از این CMS بهره جسته اند و این خود دال بر امنیت آن است... من جوملا را دوست دارم!
به هم دلیل از امروز سعی می کنم افزونه های بدرد بخوری که برای جوملا به فارسی ترجمه می کنم را در اینجا منتشر کنم تا علاوه بر ادای دی ن به این سایت ساز ارزشمند، دوستان دیگر را نیز در رابطه ی صمیمی ام با جوملا شریک کنم! پایدار باشید
توجه:
- بازنشر افزونه ها با ذکر عنوان "حسینی پارسا - گروه تکاپو و نشانی سایت takapouco.com یا myu.ir " به عنوان ناشر بلامانع است.
- لطفن سوالات و یا اشکالات احتمالی مربوط به افزونه های ترجمه شده را در انجمن جومینا مطرح کنید تا ضمن بهرمندی از تجریبات متفاوت دوستان، دیگران را نیز در نتیجه ی حاصله شریک کنید.
افزونه های ترجمه شده توسط من ا دانلود جوملا 1.5 ا دانلود جوملا 2.5 فارسی ا من در انجمن جومینا
پیشنهاد من برای میزبانی جوملای شما:
سرورهای نت افزاز بطور کامل با جوملا سازگار بوده و نسبت به دیگر سرویس دهندگان دارای سرویسی پایدار و البته با هزینه ای باور نکردنی است. جهت دریافت اطلاعات روی تصویر بالا کلیک کنید.
امروز چهلمین روزه که "حمید رضای فتح آبادی" دیگر میان ما نیست... متاسفانه بواسطه ی اینکه درگیر بزرگداشت شهدای پرواز سی ۱۳۰ بودم نتونستم به آئین چهلمین روز عروجش برم، و تنها هنگام بازگشت و توی گرگ و میشی هوا سری به مزارش زدم در گلزار شهدای یافت آباد...
حمید رضا از بچه های کلاسهای تئاتری بود که در گروه "رواق" داشتیم، گروهی که بهترین لحظات عمرم رو در اون صرف کردم.
حمید اهل اندیشه بود، خیلی هم شور اهل اندیشه بود، گاهی اوقات اونقدری سوالهای عجیب غریب می پرسید که بهش می گفتم بسه پسر! سوال ها و داشته هاش از درونی بر می اومد که کودک بود... کودکی که خیلی زود بزرگ شده بود و از این رشد سخت پشیمون... خیلی حرف از مرگ می زد و شاید همین رفتارش مرگش رو باور پذیر تر کرده بود...
اما حمیدی که سالها از مرگ حرف زد، درست وقتی که داشت به زندگی فکر می کرد، کوله بار بست و رفت...
امروز که دیدمش، سنگ مزارش پوشیده بود از گلهای سفید، عکسی گرفتم به یادگار
روحش شاد...
با این پانزدهم آذر، می شود پنجمین سالی که با بچه های پرواز سی ۱۳۰ ، ناگزیر ، خداحافظی کردیم، آن ها رفتند به جایی که بی تردید بهتر از اینجاست و ما مانده ایم در جایی که مملو است از نامرادی های روزگار...
قصد درد دل ندارم و تنها کمی صادقانه تر، یک بار دیگر گله مندی می کنم از آنهایی که رسانه در اختیارشان هست و یاد آن شهدای مظلوم را زنده نمی کنند... همین! به نظر می رسد اگر حیایی باشد، همین گله گزاری برای آب شدن دوستان رسانه ای مان کافی است... اگر حیایی باشد...
امروز اولین کارم چک کردن رسانه ها بود، البته هر روز همینطور است، اما امروز مقصد مشخص بود، اینکه آیا در سالروز سقوط هواپیمای سی ۱۳۰، کسی یادی از سرنشینانش کرده است؟ بله یادی شده بود! اما نه آن یادی که باید می شد... نه آن یاد که از رفقای شهیدمان به یادگار مانده بود... اصلا در شأن بچه ها نبود... فارس یک مطلب ، ایرنا با دو مطلب ( 1- 2 ) آن هم تنها در باب دو شهیدی که خبرنگار خودش بودند ،تابناک مثال همیشه هیچ ننوشته بود و این ور و آن ور هم هر کسی برای خودش از مجلس بزرگداشتی خبر داده بود که بیاد شهید خودشان خواهند گرفت، غافل از اینکه شهدای آن پرواز ناتمام، ۱۰۴ نفر بودند...
حرفی نیست، الا یک دق دلی که می دانم، بعید است فرصت تخلیه اش پیش آید...
من بخوبی می دانم، شهدای پرواز سی ۱۳۰ داشتند می رفتند برای خبر دادن، نه خبر شدن... حالا که خود خبر شدند انصاف نیست کسی خبرشان را خبر ندهد...
بیادتان هستیم، پنجشنبه ۱۸ آذر ماه ۸۹ ، بهشت زهرا، قطعه ی اصحاب رسانه (۵۰) ، پنجمین آئین بزرگداشت شهدای اصحاب رسانه
دیگران هم می آیند...
ممکن است خوانش عکس ها از روی سرور کمی طول بکشد، از تحمل شما ممنونم
اصلا نفهمیدم
اسیر شدیم...
اما کلی داره خوش می گذره! کلی بهمون می رسن! اینجا همه چی هست...
دلم تنگ شده! می خوام بگردم... نمی شه! نمی ذارن...
اسیر شدیم... ، کلی داره خوش می گذره...