کمی صادقانه تر

یادداشت های سید محمد مهدی حسینی پارسا

خواستیم و نشد...

شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۱ 12:17

سلام و درود ،  خواستم یاد داشتی در آستانه ی سی سالگی ام بنویسم و نشد!   خواستم در سالروز میلاد  حضرت منتَظَر عجل الله تعالی فرجه الشریف بنویسم، نشد! تا به امروز که خواستم و نشد که نشود!

امروز روزی تلخ و دردناک است، هر چند که نشد در آن سهم بیشتری داشته باشم!  اما جمله ای شنیدم که هرچه کردم نشد که بازنوشتش نکنم برای امثال خودم که مدتی است غرق در نشدن ها هستند و  آن اینکه:

عزت هر چه کار بوده کردیم، دیگر باید برویم.

این جمله ای است از حمید سمندریان به آقای بازیگر، عزت الله انتظامی

من غرق در نشدن ها هستم و سمندریان، همه ی کار ها را کرد و رفت...

استاد حمید سمندریان  در سال ۱۳۱۰ در تهران متولد شد. شروع فعالیت تئاتری‌اش در حین تحصیل در دوره متوسطه بود او در کلاس‌های تئاتر و هنرپیشگی استادان حسین خیرخواه، شباویز و نصرت کریمی شرکت و تحصیل کرده ‌است این کلاس‌ها زیر نظر استاد عبدالحسین نوشین اداره می‌شد. حمید سمندریان همچنین ویلون می‌نواخت و از شاگردان ذوالفنون بود.

او در بیش از پنجاه سال تدریس تئاتر در کشور هماره زبانزد اساتید این حوزه بود و توانست نام خود را در تاریخ تئاتر ایران به خوبی و با قدرت ثبت کند.

امروز و در نخستین روز آرمیدن این هنرمند بزرگ ایرانی، اگر چه او به آرامشی ابدی رسید اما تلخ ترین روز تاریخ تئاتر ایران، از دیر باز تا کنون، رقم خورد.

روحش شاد

برچسب‌ها: سمندریان , تئاتر ایران , روز تلخ تئاتر ایران , سی سالگی
حسینی پارسا
بیوگرافی
چرا دلم نكند تب؟
زمان زمان عجيبي ست!
نفس نمانده به كامم، هوا هواي غريبي ست!
چه رسم عاشقي است اين انتظار مجازي!
تعارفات زباني ، حسابهاي رياضي!
چرا دلم نزند لك؟ ، سايه ها كه دو رنگند!
عشقها که دروغين ، دشنه اند و تفنگند!
آدمان نه آدم ، دوستان نه تب دار!
مشق هاي نه مشتاق ، قلب ها همه بيمار
چرا دلم نكند تب؟
زمانه خانه ي جنگ است
ماندنم ننگ است
نشان ، نشانه ي گندم
بيا دلم تنگ است...
بيا دلم تنگ است...

پارسا، 18 فروردین 87
کدهای وبلاگ

پیشنهاد من برای میزبانی جوملا: