کمی صادقانه تر

یادداشت های سید محمد مهدی حسینی پارسا

نمی دانم چرا عده ی قابل توجهی از مردم کار خیر را سر می برند!
یعنی چی؟  یعنی اینکه فکر می کنند این کار چون خیر است باید انجام شود، حالا به هر نحوی...

منظورم اصلن این نیست که به هر دری می زنند که کار خیر کنند،  از قصه اینکه کامل بر عکس!  صرف اینکه کار خیر است می پندارند ضرورتی ندارد که حالا خیلی هم تمیز و با کیفیت باشد!  آنقدر هیاتی و شلخته و بی نظم و کر و کثیفش می کنند که حال آدم را بهم بزنند!
خب آخر مگر دنبالت کرده اند که خیر کنی،  توی سرت بخورد این کار خیر!  اصلن کی از تو کار خیر خواسته است؟!

می خواهی خیر سرت چار نفر را نجات دهی،  چهار هزار نفر را از برکت کار خیر محروم می کنی!  بس که بی نظمی و خلف وعده ات عرصه را بر دیگران تنگ می کند.

یادم هست یکی دو سال پیش همایش سالانه ی خیرین مدرسه ساز در برج میلاد، بی نظمی برنامه آنقدر عرصه را بر مخاطبین تنگ کرد که داد همه درآمد!  از صف دو کیلومتری بازدید از برج گرفته تا ترافیک فشرده ی گیت ورودی سالن که به یمن وجود مبارک تیم حفاظت رئیس جمهور تشکیل شده بود!

آخرینش هم همین چهارشنبه ی هفته ی پیش، کنسرت خیریه ی روزبه نعمت الهی  و مانی رهنما که تیم برگزار کننده آنقدر ناهماهنگی کرده بودند که آخر سر وسط اجرای برنامه ی بنده ی خدا مانی رهنما، بخاطر پایان زمان برنامه مسئولین اریکه ی ایرانیان در کمال بی ادبی پرده ی سن را بدون هماهنگی بستند!
حالا فکرش را بکنید، مخاطبین چه فکری کردند و چه بر احوال مانی رهنما گذشت...

ای داد بیداد...

برچسب‌ها: خیریه , کنسرت خیریه , خیرین مدرسه ساز
حسینی پارسا
بیوگرافی
چرا دلم نكند تب؟
زمان زمان عجيبي ست!
نفس نمانده به كامم، هوا هواي غريبي ست!
چه رسم عاشقي است اين انتظار مجازي!
تعارفات زباني ، حسابهاي رياضي!
چرا دلم نزند لك؟ ، سايه ها كه دو رنگند!
عشقها که دروغين ، دشنه اند و تفنگند!
آدمان نه آدم ، دوستان نه تب دار!
مشق هاي نه مشتاق ، قلب ها همه بيمار
چرا دلم نكند تب؟
زمانه خانه ي جنگ است
ماندنم ننگ است
نشان ، نشانه ي گندم
بيا دلم تنگ است...
بيا دلم تنگ است...

پارسا، 18 فروردین 87
کدهای وبلاگ

پیشنهاد من برای میزبانی جوملا: