گير كردم تو پيله اي كه آگاهانه تنديم! دلم داره مي تركه... ديروز قيصر و امروز مادر....
آهاي... يكي نيست... تا ببينه ، تا بفهمه... هر چند اونچه شما مي بيني پيله اي زيباست و آنچه من ، حالا ، مي بينم... ژرفاي تاريكي...
سر ظبط "بي شيله پيله" بودم ، امروز ، كه بابام زنگ زد و گفت بي بي م مرد...
ديروز قيصر و امروز مادر بزرگ...
آهاي... كسي اون بيرون نيست!
التماس دعا