کمی صادقانه تر

یادداشت های سید محمد مهدی حسینی پارسا

هيس سوم ،‌ روز پنجم!

پنجشنبه ۱۰ آبان ۱۳۸۶ 11:27
 ...و پیش از آنکه به خاک افتی ، نستوح و استوار... مرده بودي!

اي كاش ، قيصر ، نمي مردي!

اي كاش ، قيصر ،‌ نمي مردي!

ساعت دو بامداد دو روز پيش ، تلويزيون جام جام ايران ، پخش امريكا ، محمود شهرياري ، گفت: دكتر قيصر امين پور يكي از شاعران فرهيخته ي ايران زمين "بود!"

اوت ته برقي كه در سه فازم باقي مونده بود ، پريد! با صداي بلند گفتم: "بود!"

و شهرياري در انتهاي حرفاش گفت: "راهش، پر ره رو باد! "

و اين شد كه باز هم همان بغض هميشه همراه گلوم ، تركيد! (مثل همين حالا) ، قيصر امين پور! براي من يه نوستالو‍ژي رو بيدار مي كرد و حالا از اين پس همراه اون خاطره ي شيرين ، هر بار كه نقشي از قيصر به ذهنم خطور مي كنه تلخي يك فراق هم بيدار خواهد شد... اين شد كه گفتم: اي كاش ، قيصر ، نمي مردي!

گذشته از خاطره ي زيباي من كه نقش قيصر هميشه بيدارش مي كنه يادم هست ، وقتي قرار بود در يكي از سالانه هاي نكوداشت فرهيختگان هويت نوجوان ، از قيصر تقدير به عمل بياد ، بهش پيغام دادم ، پيغام پس آوردن كه از چه چيز من تقدير؟ از من يا از آثار من؟ و پر واضح بود كه از تو و آثار تو!

گفته بود آثار من سالهاست در انبار هاي ارشاد و ناشرين ، خاك مي خوره! براي بي خونه ، جشن خونه چه معنا داره؟

دو سال كوشيدم تا راضي بشه و نشد...

فردا آدينه است

التماس دعا

حسینی پارسا
بیوگرافی
چرا دلم نكند تب؟
زمان زمان عجيبي ست!
نفس نمانده به كامم، هوا هواي غريبي ست!
چه رسم عاشقي است اين انتظار مجازي!
تعارفات زباني ، حسابهاي رياضي!
چرا دلم نزند لك؟ ، سايه ها كه دو رنگند!
عشقها که دروغين ، دشنه اند و تفنگند!
آدمان نه آدم ، دوستان نه تب دار!
مشق هاي نه مشتاق ، قلب ها همه بيمار
چرا دلم نكند تب؟
زمانه خانه ي جنگ است
ماندنم ننگ است
نشان ، نشانه ي گندم
بيا دلم تنگ است...
بيا دلم تنگ است...

پارسا، 18 فروردین 87
کدهای وبلاگ

پیشنهاد من برای میزبانی جوملا: