اي كاش ، قيصر ، نمي مردي!
ساعت دو بامداد دو روز پيش ، تلويزيون جام جام ايران ، پخش امريكا ، محمود شهرياري ، گفت: دكتر قيصر امين پور يكي از شاعران فرهيخته ي ايران زمين "بود!"
اوت ته برقي كه در سه فازم باقي مونده بود ، پريد! با صداي بلند گفتم: "بود!"
و شهرياري در انتهاي حرفاش گفت: "راهش، پر ره رو باد! "
و اين شد كه باز هم همان بغض هميشه همراه گلوم ، تركيد! (مثل همين حالا) ، قيصر امين پور! براي من يه نوستالوژي رو بيدار مي كرد و حالا از اين پس همراه اون خاطره ي شيرين ، هر بار كه نقشي از قيصر به ذهنم خطور مي كنه تلخي يك فراق هم بيدار خواهد شد... اين شد كه گفتم: اي كاش ، قيصر ، نمي مردي!
گذشته از خاطره ي زيباي من كه نقش قيصر هميشه بيدارش مي كنه يادم هست ، وقتي قرار بود در يكي از سالانه هاي نكوداشت فرهيختگان هويت نوجوان ، از قيصر تقدير به عمل بياد ، بهش پيغام دادم ، پيغام پس آوردن كه از چه چيز من تقدير؟ از من يا از آثار من؟ و پر واضح بود كه از تو و آثار تو!
گفته بود آثار من سالهاست در انبار هاي ارشاد و ناشرين ، خاك مي خوره! براي بي خونه ، جشن خونه چه معنا داره؟
دو سال كوشيدم تا راضي بشه و نشد...
فردا آدينه است
التماس دعا