با امروز ، حالا سه روزي مي شه كه گرفته و ول نمي كنه! تا حدي كه تضمين ۷ روزه ي آينده رو هم به شك انداخته! اين اولين باره تو ي ۶ ، ۷ سالي كه مهمون من بوده! ۷ سال پيش از باب اونكه بسازه اومد اما گوئي كه حالا قصدش سوختنه تا ساختن! و يا شايد هم اونكه پرداختنو پيشه ي اين سال و روزها ي من كرده باشه! هميشه همينه! بايد كه براي ايستائي اندوه ها در برابر اميدها و طرب هاي شيرين هماره اسبابي باشه!
اين روزا بد جوري كلام آخر شازده كوچولو رو دائما در ياد دارم كه اين جسم سنگينه و توان بالهاي من كم! نمي تونم با خودم ببرمش! تو هم نيا كم مياري! شختت مي شه و ديدنش رنجورت مي كنه! بزار خودم برم، توتنهايي...
التماس دعا