کمی صادقانه تر

یادداشت های سید محمد مهدی حسینی پارسا

گریستنی برای فردا 26

سه شنبه ۱۷ بهمن ۱۳۸۵ 11:27

تو را ای کهن بوم و بر دوست ندارم!

 

 

حالا من یک خائنم! و اگر میگفتم: تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم می شدم یه فرزانه ی تمام و عیال! و این درست همون چیزیه که تاکنون بسیاری از آدمها رو خسته کرده تا ول کنن و برن دنبال مامنی که اقل اونها رو بفهمه! و تازه بعد از این هجرته که میشن بی ظرفیتِ فراری که به میهن خودش پشت کرده! غافل از این که دیگه میهنی نمونده تا وطن بشماریش و شعارشون میشه: فرهنگ ایران وطن من است!

له شدن آدمهایی که حتی صدای شکستن استخانهای ایستادن کمرشون رو به خوبی شنیدن و سکوت!

خراب شدن اونهایی که ابر و باد و مه وخورشید و فلک زمینی، همه و همه دست داده بودند تا از راه بدربشن و جالب اینجاست که این حرفا رو کمتر خواننده ای درک می کنه چرا که تنها زمانی توان فهم می یابی که در جایگاهش باشی و این نکته در یک آن ممکن نیست!

چند روز پیش دوستی اس ام اس زد که فلانی : قبول شکست همیشه با اندیشه ی شکست شروع می شود!

 

و آیا من شکست خورده ام؟....

 

حسینی پارسا
بیوگرافی
چرا دلم نكند تب؟
زمان زمان عجيبي ست!
نفس نمانده به كامم، هوا هواي غريبي ست!
چه رسم عاشقي است اين انتظار مجازي!
تعارفات زباني ، حسابهاي رياضي!
چرا دلم نزند لك؟ ، سايه ها كه دو رنگند!
عشقها که دروغين ، دشنه اند و تفنگند!
آدمان نه آدم ، دوستان نه تب دار!
مشق هاي نه مشتاق ، قلب ها همه بيمار
چرا دلم نكند تب؟
زمانه خانه ي جنگ است
ماندنم ننگ است
نشان ، نشانه ي گندم
بيا دلم تنگ است...
بيا دلم تنگ است...

پارسا، 18 فروردین 87
کدهای وبلاگ

پیشنهاد من برای میزبانی جوملا: