تو را ای کهن بوم و بر دوست ندارم!
حالا من یک خائنم! و اگر میگفتم: تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم می شدم یه فرزانه ی تمام و عیال! و این درست همون چیزیه که تاکنون بسیاری از آدمها رو خسته کرده تا ول کنن و برن دنبال مامنی که اقل اونها رو بفهمه! و تازه بعد از این هجرته که میشن بی ظرفیتِ فراری که به میهن خودش پشت کرده! غافل از این که دیگه میهنی نمونده تا وطن بشماریش و شعارشون میشه: فرهنگ ایران وطن من است!
له شدن آدمهایی که حتی صدای شکستن استخانهای ایستادن کمرشون رو به خوبی شنیدن و سکوت!
خراب شدن اونهایی که ابر و باد و مه وخورشید و فلک زمینی، همه و همه دست داده بودند تا از راه بدربشن و جالب اینجاست که این حرفا رو کمتر خواننده ای درک می کنه چرا که تنها زمانی توان فهم می یابی که در جایگاهش باشی و این نکته در یک آن ممکن نیست!
چند روز پیش دوستی اس ام اس زد که فلانی : قبول شکست همیشه با اندیشه ی شکست شروع می شود!
و آیا من شکست خورده ام؟....