رویای خیس من!
یادم نمیره ! هرگز... داشتن از گشنگی میمردن! سعی میکردم آب تو حلقشون بریزم آروم آروم! اما اونا فقط به خاطر اینکه گاهی به خاطر نا آشنائی با آب! تو گلوشون می شکست سرم داد میزدن و ناسزا می گفتن!
مردم! از اینکه اینقدر گفتم ببخشید.... خسته شدم! تو رو خدا ببخشید!