در کمال ناباوری! امروز شاگرد کلاسهای تئاتر دوران سایه و سایه ها و رواق را دفن کردیم...
گفتند داشت می رفت دنبال همسرش تا به اتفاق بروند تالار پذیرایی ببینند برای جش عروسی شان...
عجیب بود امروز...
عجیب روزی بود امروز...
فکرش را هم نمی کردم برای آئین دفن حمید رضای فتح آبادی، همان کودکی که در جلد آدم بزرگ ها جا نمی شد، بلندگو نگه دارم...
البته فهمش هرگز سخت نیست که انالله و انا الیه راجعون... اما درکش چرا! سخت است...
خلاصه! الهی راضی ام به رضای تو و بس...
اما برای یادگار، در این شب اول قبری که حالا دیگر مونسی دارد به نام شاگرد در پی فهم، شعری از حسین پناهی را که حمید رضا بسیار دوستش می داشت، منتشر می کنم...
دانلود با حجم ۳۶۰ kb (کلیک)
لطفن پس از کلیک بر روی علامت پخش مدتی صبر کنید تا فایل صوتی لود و اجرا شود ، این فرایند بسته به سرعت اینترنت شما ممکن است ۳۰ ثانیه یا بیشتر طول بکشد.