کمی صادقانه تر

یادداشت های سید محمد مهدی حسینی پارسا

سکوتِ نو...

شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۸ 16:4
ای سکوت نو!

ای نگاه آشتی...

من نمی توانم از حریم تو گذر کنم!

بعد از این

چگونه بی دعای تو سفر کنم؟

ماه من!

از نگاه جاودانه ی کلام

این غرور مهربانِ بی کران...

با چه رنگ ، بر حریم ساده ی دلت ، اثر کنم؟

من دلم گرفته است ، قدرِ نام تو...

مریمی ... مریم است  ، نام تو! (*)

چون مسیح...

بانگِ نوش نوشِ آنِ من بپاست

از شراب ناب تو...

چون کلام ِکودکانه ی دلم ، معجز است ، نشئه های کام تو...

من چگونه بی تو آنِ خویش را نظر کنم؟

مرگ من فرا رسید ، آن زمان

که شوق آسمانِ وسعتِ لبان تو...

مهربان ، تحفه ی سلوکِ سالکانه ی دلِ غریب بی رقیب من شود!

آهِ من تو شاهدی...

شهد بوسه های بی مثال ما

لب لبانِ پاره پاره ی حیا... ، سکوت...

اوج بی مثالِ عشق را ، بهانه کرد...

ماه ماند و تو

ماه ماند و آن...

ماه ماند و خجلتی غریب و با شکوه...

بازگو!

اعتراف...

اعتراض...

من چگونه می توانم از حریم تو گذر کنم؟

ششم شهریور هشتادو هشت ، ۲.۳۹ بامداد

(*) مریم بکر معانی را منم روح القدس ،  عالم ذکر معانی را منم فرمان روا . ( خاقانی )

حسینی پارسا
بیوگرافی
چرا دلم نكند تب؟
زمان زمان عجيبي ست!
نفس نمانده به كامم، هوا هواي غريبي ست!
چه رسم عاشقي است اين انتظار مجازي!
تعارفات زباني ، حسابهاي رياضي!
چرا دلم نزند لك؟ ، سايه ها كه دو رنگند!
عشقها که دروغين ، دشنه اند و تفنگند!
آدمان نه آدم ، دوستان نه تب دار!
مشق هاي نه مشتاق ، قلب ها همه بيمار
چرا دلم نكند تب؟
زمانه خانه ي جنگ است
ماندنم ننگ است
نشان ، نشانه ي گندم
بيا دلم تنگ است...
بيا دلم تنگ است...

پارسا، 18 فروردین 87
کدهای وبلاگ

پیشنهاد من برای میزبانی جوملا: