کمی صادقانه تر

یادداشت های سید محمد مهدی حسینی پارسا

راز...

پنجشنبه ۵ شهریور ۱۳۸۸ 5:45
بزرگی مثل راز می مونه!

درست وقتی که بیش از دو نفر ازش خبردار بشن ، دیگه وجودی نخواهد داشت!

امام بزرگوارمون حضرت صادق "که سلام و درود خدا بر اوست" می گن:

لطفی که به زبون جاری بشه ، لطفش رو از دست می ده!

خدای من!

به من بصیرتی عطا کن که لطف بزرگواری رو از رو دست خط خودت سرمشق کنم...

عنایتی کن!

نَفسِ معرفتِ بزرگی رو به سکوتش درک کنم تا جار زدن این راز! ، که توفیق بزرگواری در سکوتی نهفته است که به اون عطر و بوی انسانی می بخشه...

* دلتنگی های این شبها...

* پس نوشت!: شب های توفیق تکامل دل و دین ، یه جورایی هوائیم کرده تا سر بذارم به دنیای سکوتی که رازش توو عنوانش یه طورائی هوشیگری میکنه! مثال سکوتی می مونه این فکرِ فشار! که برتر از هزاران فریاده... درست مثال شبای قدر که (Better than a thousand nights)  الذی انزل فیه القرانه! که برتر از هزار شب و لطفش ، پنهانه...

آمین...

حسینی پارسا
بیوگرافی
چرا دلم نكند تب؟
زمان زمان عجيبي ست!
نفس نمانده به كامم، هوا هواي غريبي ست!
چه رسم عاشقي است اين انتظار مجازي!
تعارفات زباني ، حسابهاي رياضي!
چرا دلم نزند لك؟ ، سايه ها كه دو رنگند!
عشقها که دروغين ، دشنه اند و تفنگند!
آدمان نه آدم ، دوستان نه تب دار!
مشق هاي نه مشتاق ، قلب ها همه بيمار
چرا دلم نكند تب؟
زمانه خانه ي جنگ است
ماندنم ننگ است
نشان ، نشانه ي گندم
بيا دلم تنگ است...
بيا دلم تنگ است...

پارسا، 18 فروردین 87
کدهای وبلاگ

پیشنهاد من برای میزبانی جوملا: