کمی صادقانه تر

یادداشت های سید محمد مهدی حسینی پارسا

با این عید نوروزی که گذشت ، خانواده های شهدای پرواز سی ۱۳۰ چهارمین نوروز را بر مزار عزیزانشان تحویل گرفتند و  تا آنجا که بنده می دانم ، همسران جوان آن بچه ها ، هنوز هم به تنهایی عهده دار تربیت و رشد فرزندنشان هستند...

ساعات پایانی دیروز ، حدودن ۲۳.۳۰ دقیقه ، مستندی از شبکه ی نخست رسانه ی ملی به روی آنتن رفت که مضمون آن یاد داشتی بود از شهید علیرضا خیرخواه ، راستش هفته ی پیش ، جمعه ، قبل از تحویل سال ، علی رغم آنکه خودم را برای حضور در کانون اصلاح و تربیت آماده می کردم ، تمامن ذهنم مشغول بهشت زهرا بود! اما هر چه کوشیدم دلیل این مشغله ی ذهنی را پیدا کنم ، تلاشم ناکام ماند تا اینکه مستند شهید خیرخواه شصتم را خبردار کرد که همه ی خانواده های شهدای پرواز سی ۱۳۰ هنوز هم ، تحویل سال ، کنار مقبره ی بچه ها در قطعه ی اصحاب رسانه ی بهشت زهرا هستند و من غایب این حضور بودم.

اولین چیزی که هنگام مشاهده ی آن مستند به ذهنم خورد ، تیتر همین یاد داشت بود! و پس از آن سه سال و اندی گذشته ، بدون بچه های سی ۱۳۰ ، همه ی بی معرفتی ها و کوتاهی های حاکمیت ، صدا و سیما ، ارشاد ، بنیاد شهید و... از مقابل چشمانم رژه رفت و البته همدلی که باید میان خانواده های این شهدا می بود و نبود!

چیزی که مرا برای همه ی آنچه در توانم بود و انجام دادم ، مجاب می کرد تنها یک حس بدهکاری بود به حسین عرب احمدی و بس... اما در مدتی که مرتبط با خانواده های این شهدای مظلوم بودم ، هرگز نفهمیدم چرا میان این عزیزان وحدت کلمه نبود! هنور هم متعجبم...

شهدای پرواز سی ۱۳۰ ، همگان ، چه بچه های ارتش ، چه ساکنان شهرک ، و چه حتی آن تعداد عزیزی آخرش هم معلوم نشد که بودند و بچه های صدا و سیما و جراید ، همه به معنای واقعی کلمه ، مظلومند و در حق خودشان ، پدران و مادران و همسران و فرزندانشان ظلم صورت گرفته و اینطور که پیش می رود این ظلم بی دادخواه باقی خواهد ماند ، این وجه اشتراکی است که این شهدا و بازماندگانشان را به هم پیوند می زند... بچه های سی ۱۳۰ قربانی خطایی شدند که در عین سادگی رخ داد و امروز هم وابستگانشان که قربانی بی مبالاتی مسئولین هستند ، دارند خودشان را قربانی تک روی ها می کنند و این نکته خطری بسیار مهلک است...

آنچه کنوانسون ورشو که قانونی بین المللی است در پی می آورد در وحله ی نخست اهرمی است که حکومت را تنبیه کرده و وادار می کند که به سوی اصلاح جدی ناوگان هوایی برود و در دومین قدم آینده ی فرزندان و همسران قربانیان خطای انسانی را تضمین می کند ، آدم هایی که بواسطه ی خطای آدم هایی دیگر از وجود پدر و همسرشان محروم شدند ، از عاطفه ی همسرانه و پدرانه محروم شدند ، و متحمل بزرگترین ضربه ی روحی گشته اند ، آینده شان بی تردید به خطر افتاده است ، به چه امیدی می توانند آینده را پیش رویشان ترسیم کنند؟ و قوانین بین المللی فارغ از تلاش هایی که در جهت بی اعتباری شان صورت می گیرد ، حافظ منافع بشریت هستند و آن چیزی که می تواند در کنار این قوانین به بهبود اوضاع اینچنین قربانیان کمک کند همدلی است ، وحدتی که می تواند مجلس را تشکیل دهد ، دولت را شکل دهد و حاکمیت را برای روانکاری امور اجتماع بوجود آورد ، بی تردید می تواند از این ارکان بخواهد که در جهت شفاف سازی اموری اینچنین هم تلاش کند و لازمه ی دست یابی به حق ، طلب کردن و طلب کننده ی مقتدر ، جمعیت است.

به نظرم می رسد ، تک روی برخی از عزیزان وابسته به این شهدا که بی تردید تلاشی است در جهت مانایی یاد آن شهدا و مرهمی است بر داغ فقدان آنان که گاهن در قالبی اجتماعی و کلان تنها به عده ی خاصی از آن شهدا می پردازد ، نتیجه ای جز ایجاد دلمردگی در میان دیگر بازماندگان آن حادثه ندارد ، آنچه بعنوان برادری کوچک در دلم مانده است این است که عزیزان دل ، هنگامی که قصد می کنید با استفاده از ابزاری ملی همچون رسانه ی ملی ، رسانه های شهری همچون تبلیغات شهری که تعلقی عمومی به همه ی مردم دارد و بی تردید گستره ای موثر را پوشش می دهد ، به شهیدتان بپردازید ، به یاد خانواده ی آن شهیدی بیافتید که دستش از چنین ابزارهایی کوتاه است ، به آن فکر کنید که آن خواهر ، آن مادر و آن همسر و فرزند شهیدی که خروجی تلاش شما را منحصر به یک یا چند شهید می بیند ، چه حسی پیدا می کند؟ مگر شهید او با شهید شما فرقی داشته؟!

صرف نظر از سوابق بچه های که بی تردید نسبت به هم سنگین و سبک است ، بی تردید سنجش طبقه ی مقام شهادت از داشته ها و اختیارات من و شمای انسان خارج است ، اطمینان دارم ، شهدا هم از این بابت ناخرسندند ، پس خودمان را مدیون شهدا و دیگران نکنیم...

اگر تلاشی در جهت یاد آوری و مانایی یاد شهید در گستره ای عمومی صورت می گیرد ، لازم است به همه ی ۱۰۴ نفر پرداخته شود و الا حساب دارد و هر حسابی روز حساب...

بیاییم با تقسیم توانایی ها ، در کنار هم ، آنچنان که پنج شنبه ها در قطعه ی اصحاب رسانه گرد هم می آیید ، یاد همه ی بچه ها را زنده نگه داریم ، با این تلاش است که حقوق آن شهدای عزیز محقق خواهد شد و دل مادر شهیدی شکسته نخواهد شد...

به قول حاج حسن سلطانی ، دعای مادر شهید آدم را ابدی می کند...

التماس دعا

حسینی پارسا
بیوگرافی
چرا دلم نكند تب؟
زمان زمان عجيبي ست!
نفس نمانده به كامم، هوا هواي غريبي ست!
چه رسم عاشقي است اين انتظار مجازي!
تعارفات زباني ، حسابهاي رياضي!
چرا دلم نزند لك؟ ، سايه ها كه دو رنگند!
عشقها که دروغين ، دشنه اند و تفنگند!
آدمان نه آدم ، دوستان نه تب دار!
مشق هاي نه مشتاق ، قلب ها همه بيمار
چرا دلم نكند تب؟
زمانه خانه ي جنگ است
ماندنم ننگ است
نشان ، نشانه ي گندم
بيا دلم تنگ است...
بيا دلم تنگ است...

پارسا، 18 فروردین 87
کدهای وبلاگ

پیشنهاد من برای میزبانی جوملا: