کمی صادقانه تر

یادداشت های سید محمد مهدی حسینی پارسا

باید برای غزه کاری بکنیم... ، شیراز که بودم دوستی زنگ زد و گفت: باید برای غزه کاری بکنیم! و قرار شد که من به محض رسیدن به تهران به او زنگ بزنم...

حالا بیش از ۱۵ روز از آمدنم به تهران می گذرد و تماس بی تماس!

باید برای غزه چه کار بکنیم؟ همایش ، راهپیمائی ، سنگ پرانی ، جیق و داد ، بیداد ، فریاد؟ یا اینکه پول را مفت و هرزه کنیم؟ نه نه! این حمایت از صهیون ها نیست! این پشت کردن به خانواده ام در غزه نیست!

چاره ای جز سنگ نیست! میدانم...

چاره ای جز جیق و داد و بیداد و فریاد و همایش و راهپیمائی نیست! میدانم!

ای کاش آنقدر جنم داشتم که حالا بجای اینجا نوشتن ،با  تفنگی در دست  به جای هارت و پورت ، با گلوله های ساخته از اورانیوم ضعیف شده دست و پنجه نرم می کردم تا اقل نسلم منقرض می شد و عده ای در آینده این هوا بزدلی را تجربه نمی کردند...

باید برای غزه چه کار کنیم ، وقتی جماعتی از آدم ها ، در سراسر جهان ککشان هم نمی گزد؟

باید برای غزه چه کار کنیم وقتی که در همین سیستان خودمان عده ای سر عده ای دیگر را گوش تا گوش می برند و رسانهای پر مخاطبمان هم عکسش را رونمائی می کنند؟

 

ماجرا غزه و اسرائیل نیست! ماجرا عیسی و موسی و ابراهیم نیست! ماجرا مسیح و یهود و اسلام نیست!

ماجرا چیز دیگری است...

 

حسینی پارسا
بیوگرافی
چرا دلم نكند تب؟
زمان زمان عجيبي ست!
نفس نمانده به كامم، هوا هواي غريبي ست!
چه رسم عاشقي است اين انتظار مجازي!
تعارفات زباني ، حسابهاي رياضي!
چرا دلم نزند لك؟ ، سايه ها كه دو رنگند!
عشقها که دروغين ، دشنه اند و تفنگند!
آدمان نه آدم ، دوستان نه تب دار!
مشق هاي نه مشتاق ، قلب ها همه بيمار
چرا دلم نكند تب؟
زمانه خانه ي جنگ است
ماندنم ننگ است
نشان ، نشانه ي گندم
بيا دلم تنگ است...
بيا دلم تنگ است...

پارسا، 18 فروردین 87
کدهای وبلاگ

پیشنهاد من برای میزبانی جوملا: