پنجشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۸۳ 11:18
مداد رنگی سه تا ئی ام ...
بعد از تو چگونه آمد بر سرم؟
بعد از تو ما ترسیدیم
و دیگر نرقصیدیم!!!
بعد از تو فروختیم.
بعد از تو از ریشه سوختیم.
به بهائی اندک ژرفهایمان را...
و بارانِ اشکهای کودک وارمان را...
فروختیم...
بعد از تو ای مداد رنگی سه تا ئی ام
شکستیم
و هرگز عهد نبستیم
بعد از تو سخا نکردیم
با یکدگر صفا نکردیم
به آسمان وفا نکردیم
بعد از تو
دگر پهلوان نبودیم
پهلوانی نکردیم
بعد از تو ای سه رنگ تازی ام
دیگر ستاره نکشیدیم
ماه ندیدیم
خورشید نبریدیم
بعد از تو
ستودن نتوانستیم
دیدن نتوانستیم
اندیشیدن نتوانستیم
بعد از تو ای مداد رنگی سه تائی ام
ما صدای خویش را بستیم
و بر صدای ظبط صوت راه جُستیم
بعد از تو بر جنون کشیدیم
عشق عاصی از تَهی ایمان را
بعد از تو دیگر رُستن حدیث نشد
عاشقي رسم نشد
جاویدی است نشد
نداشتن و داشتن هست نشد
بعد از تو ای مداد رنگی سه تائی ام
بر اسب بدل چینی ها نتاختیم
از خون دلها قصرها ساختیم
به نبودن ها باختیم
وبر بودن ها، خویشتن گداختیم
ای سه رنگ تازی ام
بعد از تو غرق در رنگها شدیم
ودر قمار عشق ، رنگ باختیم
بعد از تو مرگ بر ما پیشی گرفت
... مرگ بودن و نبودن.
پارسا تهران21/3/83