کمی صادقانه تر

یادداشت های سید محمد مهدی حسینی پارسا

ای خاک!

جمعه ۲۴ خرداد ۱۳۸۷ 11:16
همچون پرستو ، بال كنده  در نهانم
اينجا هواي غصه را هم آشيانم

تا كي بجويم بارالهي استخواني؟
تا كي بگريم خنده هايت را نهاني!؟

تا كي بگويم من گلي گم كرده دارم؟
تا كي ببينم  سينه اي آكنده دارم؟

اي آفتاب چندمين ، شب را سحر كن
لب بر لبان من بنه ،  بر من نظر كن

تا كي بمانم در نبودت ريسماني؟
تا كي هراسم باشد از نامهرباني؟

تا كي تماشاخانه باشد  يادگارت؟
تا كي نباشي و نباشم در كنارت؟

با من بگوئيد استخوانها شرح هجرت
بر من بيافزائيد دائم  داغ  فرقت

همچون كويرم رانده از آبادي آب
اي آب ، مدهوشم ، مرا برخيز و برتاب

***

ران ملخی پیشکش سلیمان و تقدیم به استخوان های سالها خفته در کویر جنگ...
پارسا - تهران ، آدينه وقت ، 24 خرداد ماه 87

حسینی پارسا
بیوگرافی
چرا دلم نكند تب؟
زمان زمان عجيبي ست!
نفس نمانده به كامم، هوا هواي غريبي ست!
چه رسم عاشقي است اين انتظار مجازي!
تعارفات زباني ، حسابهاي رياضي!
چرا دلم نزند لك؟ ، سايه ها كه دو رنگند!
عشقها که دروغين ، دشنه اند و تفنگند!
آدمان نه آدم ، دوستان نه تب دار!
مشق هاي نه مشتاق ، قلب ها همه بيمار
چرا دلم نكند تب؟
زمانه خانه ي جنگ است
ماندنم ننگ است
نشان ، نشانه ي گندم
بيا دلم تنگ است...
بيا دلم تنگ است...

پارسا، 18 فروردین 87
کدهای وبلاگ

پیشنهاد من برای میزبانی جوملا: