کمی صادقانه تر

یادداشت های سید محمد مهدی حسینی پارسا

بايد واسه يه بارم كه شده قلكامونو دست بگيريم ، بالاي سرمون ببريم ، به زمين بكوبيم... بشكنيم و گلريزون كنيم براي بچه هائي كه قلك دلاشون رو  ، ما ، از سر خطا و بي معرفتي ، شكونديم...

۲۷ رمضان معظم ، ۷ مهرماه بچه ها! ، افطاري خير و گلريزون واسه نوجووناي دربند كانون اصلاح و تربيت تهران...

براي بچه ها... حضور آدماي خوب... (بچه ها آدم خوبا رو خوب مي شناسن!) هديه اي دوست داشتني است...

انتهاي بلوار آيت الله كاشاني ، نرسيده به شهر زيبا ، خيابان كانون ، كانون اصلاح و تربيت نوجوانان تهران

ساعت افطار! منتظرم...

التماس دعا

حسینی پارسا
بیوگرافی
چرا دلم نكند تب؟
زمان زمان عجيبي ست!
نفس نمانده به كامم، هوا هواي غريبي ست!
چه رسم عاشقي است اين انتظار مجازي!
تعارفات زباني ، حسابهاي رياضي!
چرا دلم نزند لك؟ ، سايه ها كه دو رنگند!
عشقها که دروغين ، دشنه اند و تفنگند!
آدمان نه آدم ، دوستان نه تب دار!
مشق هاي نه مشتاق ، قلب ها همه بيمار
چرا دلم نكند تب؟
زمانه خانه ي جنگ است
ماندنم ننگ است
نشان ، نشانه ي گندم
بيا دلم تنگ است...
بيا دلم تنگ است...

پارسا، 18 فروردین 87
کدهای وبلاگ

پیشنهاد من برای میزبانی جوملا: