کمی صادقانه تر

یادداشت های سید محمد مهدی حسینی پارسا

گریستنی برای فردا10

یکشنبه ۲۸ آبان ۱۳۸۵ 11:7

سه شنبه ی شوم نزدیک است...

روز ی که پرنده های پربسته را پر بازکردند تا پس از مدتها دوری از آسمان پریدن دوباره تجربه کنند!!!

هنوز وقتی از کنار ساختمان نونوار شده ی شهرک توحید می گذرم رنگ جدیدش دلم را می شکنه و به این فکر که دیگر حسین عرب و بقیه ی بچه ها نیستند به اشک تکیه می زنم...

نمی دونم! صرف نظر از این که قد حسین در هنگام دفن از گذشته تر ۱۰ - ۱۵ سانتی کمتر شده بود... و صبا - دخترش که حالا دو سال و نیمیشه دیگه پدر نداره!و همسرش که دیگه شوهر نداره! و پدرش که دیگه عصا نداره! و مادرش که به جای پسر داغ دلی داره به قدر یک عمر زندگی! و خواهراش که دیگه برادر ندارن! حالا در چه فکری هستند - بگذریم از این که رفقا - دیگه حسین عرب نداریم...

 

حسینی پارسا
بیوگرافی
چرا دلم نكند تب؟
زمان زمان عجيبي ست!
نفس نمانده به كامم، هوا هواي غريبي ست!
چه رسم عاشقي است اين انتظار مجازي!
تعارفات زباني ، حسابهاي رياضي!
چرا دلم نزند لك؟ ، سايه ها كه دو رنگند!
عشقها که دروغين ، دشنه اند و تفنگند!
آدمان نه آدم ، دوستان نه تب دار!
مشق هاي نه مشتاق ، قلب ها همه بيمار
چرا دلم نكند تب؟
زمانه خانه ي جنگ است
ماندنم ننگ است
نشان ، نشانه ي گندم
بيا دلم تنگ است...
بيا دلم تنگ است...

پارسا، 18 فروردین 87
کدهای وبلاگ

پیشنهاد من برای میزبانی جوملا: