کمی صادقانه تر

یادداشت های سید محمد مهدی حسینی پارسا

کدام درد مشترک؟!

سه شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۶ 0:54

اصلا" قصد این یادداشت  حاشیه روی ، دفاع و یا نهی نیست! بلکه خواهم کوشید به شکلی دیگر از دردی یاد کنم که این روزها ، در کلام ، از آن بسیار یاد شد.

 

کدام درد مشترک!؟

 

وقتی برای نخستین بار این جمله را خواندم : " کین درد مشترک هرگز جدا در مان نمی شود! " ، یک سوال بزرگ در ذهنم رقم خورد! " کدام درد مشترک؟! "

در این که نه تنها درد و بلکه دردها  وجود دارد حرفی نیست! یعنی درد چیزی نیست که براحتی بتوان آن را انکار کرد ، اما اشتراک آن بی تردید ، از خود درد هم مهمتر است! چرا که برترین مرهم هنگام سخترین درد ها وجود همدرد است ، حال آنکه حتی اگر مرهمی موثر به لحاظ منطقی و علمی نیز موجود نباشد!

 

نگرش اصلاحات ، علی رغم وجه ی تغییر جویانه ای که ظاهرا" در ذهن متبادر می کند ، نگرشی نیست که با دعوا و تهاجم به سر انجام رسد ، و به رغم وجه ی انقلابی اش ، آن را چندان نمی شود با بهرمندی از همراهی عوام و تحرکات اعتراض آمیز جمعی به نتیجه رساند ، نگرش اصلاحات نگرشی تخصصی و ریزبینانه است و بی شک باید که آن را در برترین جایگاه تخصصی به نقد و بررسی و نهایاتا اقدام نشست!  اما آنچه باعث شد در این مقال از این نگرش بگویم ، رسیدن به وجه اشتراک و وجه تمایز اصلاحات و شعار بود! با شنیدن درد مشترک به یاد شاعران افتادم که سالها و قرن ها با این مضمون به مخاطبت احساسی با مردم پرداخته اند!

 

اما درد چیست؟!  دردی که اشتراک ، آن را درمان می کند چیست؟! دردی که هم مال من است و هم مال آن احیانا" درد کشیده و نکشیده ای که حالا به جایگاهی بهتر و راحت تر از من رسیده ، چیست! من از این اشتراک هیچ نمی فهمم! درد من ، به عنوان یک جوان ایرانی که از 16 سالگی پا بر عرصه ی مدیریت فرهنگ و از 21 سالگی قدم بر برنامه ریزی و برنامه سازی در گستره ای ملی و در 25 سالگی به گستره ای بین المللی اندیشیده است ، چیست؟  درد من به قول آن معلمی که می گفت: " اگر دردت از آن خودت است آن را برای خود نگه دار! و اگر از آن مردمت است ، آن را در فیلمت ، نقشت و شعرت فریاد کن" ، درد مردمم است! مردمی که به قول قیصر ، چین پوستینشان ، رنگ روی آستینشان ، مردمی که نام هایشان ، جلد کهنه ی شناسنامه هایشان ، درد می کند!

درد من درد بی دردی نیست! درد من درد شعار زدگی و تاثیر شگرف نگرش و شعار پوپولیستی حاکم بر ادبیات دادگرانمان است! درد من ساعتها ماندن پشت درب اتاق های مدیران کشورم ، برای تقدیم ارادتنامه ام به مردمم نیست! اما درد من کلامی است که آن مدیر ، پس از ساعتها انتظار ، به من می گوید! درد سواد اوست نسبت به آنچه حمکش را می راند! درد من سطح توانائی و توجه و تکلیف گرائی و ولایت مداری اوست! درد من از این بازماندگان آن دوره ی مثلا طلائی جهانی نگری است! و درد من از جوانانی است که بی پشتوانه ی تجربی و بی وجه ی ارتباطی ، به جایگاهی تکیه زده که صاحب آن ، با وجه ی ارتباطی مستقیم و با کوله باری از تجربه ، همین حالا از صبح تا شب بر روی موتور سیکیلتی مسافرکشی می کند که حالا دیگر برای خرید بنزین آزادش باید نیمی از درآمد روازنه اش را بپردازد!

درد من بنزین آزاد نیست! درد من درد تورم نیست! درد من درد فریاد و بلبشو در کلانترین جایگاه های فکری خانه ی یک ملت نیست! درد فقط درد آن جوان است!  فقط درد آن زنی است که شب ها نمی داند کجا بخوابد! درد من تجاوز است! تجاوز به شأن آدمها! تجاوز به شخصیت آدمها ، تجاوز به داشته های آدمها و کشتن تدریجی اندیشه و انگیزه در وجود اوست! درد من درد آن مدیری است که نمی تواند در انبوه شعار ها و تهمت ها کار کند و حالا در گوشه ای مشغول کاری بدتر از آن است ، است!

درد من بسیار است ، اما:

درد پوستی کجا!؟  درد دوستی کجا!؟

کدام درد مشترک ، آقا!؟

 

التماس دعا

حسینی پارسا
بیوگرافی
چرا دلم نكند تب؟
زمان زمان عجيبي ست!
نفس نمانده به كامم، هوا هواي غريبي ست!
چه رسم عاشقي است اين انتظار مجازي!
تعارفات زباني ، حسابهاي رياضي!
چرا دلم نزند لك؟ ، سايه ها كه دو رنگند!
عشقها که دروغين ، دشنه اند و تفنگند!
آدمان نه آدم ، دوستان نه تب دار!
مشق هاي نه مشتاق ، قلب ها همه بيمار
چرا دلم نكند تب؟
زمانه خانه ي جنگ است
ماندنم ننگ است
نشان ، نشانه ي گندم
بيا دلم تنگ است...
بيا دلم تنگ است...

پارسا، 18 فروردین 87
کدهای وبلاگ

پیشنهاد من برای میزبانی جوملا: