آنچه بود خوردند و حالا ...
آرمانها اساس استواری عقاید ملت ها و فرهنگ ها محسوب می شوند ، و من اگر حالا در این باب می نویسم منظورم دفاع و یا حمله و یا حتی گرایش نیست! و صرفا از چیزی سخن به میان آوردم که گویا دستخوش بازی بازیچگانی قرار گرفته که حتی با نگاهی ساده به جلوه ی اندیشی شان ، معلوم است که چه در چنته دارند!
یادمه روزی رئیس ستادی گفت: شما اشتباه کردید که پشتیبانی کار رو خودتون دست گرفتید! باید اون رو به ستاد می سپردید ، چیزی نگفتم اما دقایقی بعد گله کردم که آقای رئیس ستاد ، فلان بخش توو فلان جریان ، دست ما رو توو حنا گذاشت ، رئیس پاسخ داد: تا شما باشید که کاری رو به ستاد نسپرید!!!
فاصله ی میان دو گفته رئیس ستاد فقط چند دقیقه بود! اما نتیجه یی که من گرفتم ، ترجیح دادن فرار به قرار بود! درسته که با آدمهای نفهم راحت می شه کار کرد اما سختی کار با این گونه افراد بسیار بیشتر از راحتی اونه!
حالا هم جریان شلوغ بازی های رسانه ای این چند روزه ی اخیر شده مثال همین جریان! سکو قرار دادن چیزی برای پرش! بی اونکه حتی کوچکترین اطمینانی به مانائی و استواری سکو باشه! بعضی ها تنها خیال می کنن که شاعرن و بعضی دیگر هم در تصور اینکه سیاست مدارن خواب های آشفته می بینند! به قول مرحوم حسین آقای پناهی " دم به کله می کوبد و شقیقه اش دو شقه می شود! بی آنکه بداند حلقه ی آتش را خواب دیده است ، عقرب عاشق! " البته در این مثال لازم به تغییره که جای عاشق رو با "احمق" عوض کنیم!
و این احیانا ، بهترین نوع نگاهی بود که می تونستم به ندانم کاری های دیوانگانی با پز روشنفکری داشته باشم!
فردا آدینه است ، التماس دعا