کمی صادقانه تر

یادداشت های سید محمد مهدی حسینی پارسا

وقتی که آسمان را نمی بینی!

چهارشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۸۶ 11:0

آسمان آبی ست؟!

برای حرف زدن داشتن رمق طبیعیست! و احتمالا توقع بیجائی محسوب نمی شه! گاهی اوقات آدم از سر خوشی بی رمق می شه!  و البته عموم اوقات هم از سر نا خوشی...

اما باید بگم که دوستی دارم با جمله ا ی جالب که در مواقع مختلف تکرارش می کنه! و جالب اونجاست که هر دفعه ای که از اون جمله یادی میشه ، با محتوای بحث ، هم خونی کاملی داره!

حالا هم بد نیست جمله ی اون بنده ی خدا رو به جریان دوگانه ی داشتن و نداشتن رمق تعمیم بدم!  همیشه جریان سومی هست که همه ی مناسبات و پیش بینی ها رو تغییر می ده! البته منظورم بیشتر  جریان های درون کشوری خودمونه!

 جسارتا بنده هم چندان رمقی برای گفتمان ندارم!

دعا بفرمائید.

حسینی پارسا
بیوگرافی
چرا دلم نكند تب؟
زمان زمان عجيبي ست!
نفس نمانده به كامم، هوا هواي غريبي ست!
چه رسم عاشقي است اين انتظار مجازي!
تعارفات زباني ، حسابهاي رياضي!
چرا دلم نزند لك؟ ، سايه ها كه دو رنگند!
عشقها که دروغين ، دشنه اند و تفنگند!
آدمان نه آدم ، دوستان نه تب دار!
مشق هاي نه مشتاق ، قلب ها همه بيمار
چرا دلم نكند تب؟
زمانه خانه ي جنگ است
ماندنم ننگ است
نشان ، نشانه ي گندم
بيا دلم تنگ است...
بيا دلم تنگ است...

پارسا، 18 فروردین 87
کدهای وبلاگ

پیشنهاد من برای میزبانی جوملا: