کمی صادقانه تر

یادداشت های سید محمد مهدی حسینی پارسا

یه نفر...

دارد امشب کربلا حالی عجیب ، دختری گریان و طفلی بی شکیب

هر چه باشد شور تنها امشب است ، آخرین شام حسین و زینب است

دختری سر روی پای باب داشت ، چشم بر بابا و لیکن خواب داشت

یک نفر در حال قرآن خواندن است ، یک نفر در فکر جنگ و ماندن است

یک نفر غرق نماز است و نیاز ، غرق گریه ناله و سوز و گداز

یک نفر نیمه شب از شادی شراب ، آنطرف پیچیده بانگ آب آب...

یک نفر لبریز از احساس بود ، پاسبان خیمه ها عباس بود...

یک نفر خار از زمین ها می کند ، بوسه ها بر روی طفلان می زند

یک نفر در حال گریه بی قرار ، می کشد در پشت خیمه انتظار

کینه های زار در دل داشتند ، نعل اسبان را ز نو برداشتند...

نقششان تنها به صورت بود و سر ، فکر آنها فکر غارت بود و بر

کودک شش ماهه یی رفته به خواب ، یک نفر آماده می سازد طناب

یک نفر گفتا زره مال من است! ، گوشواره جزء اموال من است...

یک نفر گفتا اگر سر می بری ، مال من تنها بود انگشتری...

یک نفر فکرش فقط گهواره بود ، در پی یک جانماز پاره بود!

یک نفر می گفت دیدن یک طرف ، لذت سر را بریدن... یک طرف....

شب عاشورا ، سید امیر حسین حسینی ، بین الحرمین...

التماس دعا

حسینی پارسا
بیوگرافی
چرا دلم نكند تب؟
زمان زمان عجيبي ست!
نفس نمانده به كامم، هوا هواي غريبي ست!
چه رسم عاشقي است اين انتظار مجازي!
تعارفات زباني ، حسابهاي رياضي!
چرا دلم نزند لك؟ ، سايه ها كه دو رنگند!
عشقها که دروغين ، دشنه اند و تفنگند!
آدمان نه آدم ، دوستان نه تب دار!
مشق هاي نه مشتاق ، قلب ها همه بيمار
چرا دلم نكند تب؟
زمانه خانه ي جنگ است
ماندنم ننگ است
نشان ، نشانه ي گندم
بيا دلم تنگ است...
بيا دلم تنگ است...

پارسا، 18 فروردین 87
کدهای وبلاگ

پیشنهاد من برای میزبانی جوملا: