کمی صادقانه تر

یادداشت های سید محمد مهدی حسینی پارسا

صادق اما سخت سخت...

پنجشنبه ۲۹ آذر ۱۳۸۶ 16:32

گاهی اوقات از فرط ناچیزیه درون...

دیروز تصویری آزارم داد... از خونه ی دوستی که دیشبش مهمونش بودم بیرون اومدم... دیدم یه گربه سعی می کنه که خودشو به زور از بلوار ۱۰ ، ۱۵ سانتی کنار کوچه بالا بکشه. عجیب بود! اینکه واسه یه گربه زحمتی نداشت! نزدیک شدم ، حیوونی با دیدن من انگاری که ترسیده باشه سعی به فرار کرد ، به زور خودشو کشوند زیر ماشینی که اونجا پارک بود! دقت که کردم دیدم زبون بسته روی دو دستاش خودشو می کشه و هر دو پاش بی حس روی زمین کشیده میشن! گویا که ماشینی از روی هر دو پاش رد شده بود و پاهای حیوون رو له کرده بود... نمی دونستم باید چه کار کنم! یعنی کاری از دستم بر نمی اومد و چیزی که بیشتر آزارم می داد فرار اون حیوون بود... انگاری که قراره منم یه همچین بلایی سرش بیارم...

نتونستم کاری کنم! دوستم که بعد از من بیرون اومد رو صدا کردم و اون بنده ی خدا هم فقط تونست که حالش گرفته بشه...

فردا آدینه است ، التماس دعا

حسینی پارسا
بیوگرافی
چرا دلم نكند تب؟
زمان زمان عجيبي ست!
نفس نمانده به كامم، هوا هواي غريبي ست!
چه رسم عاشقي است اين انتظار مجازي!
تعارفات زباني ، حسابهاي رياضي!
چرا دلم نزند لك؟ ، سايه ها كه دو رنگند!
عشقها که دروغين ، دشنه اند و تفنگند!
آدمان نه آدم ، دوستان نه تب دار!
مشق هاي نه مشتاق ، قلب ها همه بيمار
چرا دلم نكند تب؟
زمانه خانه ي جنگ است
ماندنم ننگ است
نشان ، نشانه ي گندم
بيا دلم تنگ است...
بيا دلم تنگ است...

پارسا، 18 فروردین 87
کدهای وبلاگ

پیشنهاد من برای میزبانی جوملا: