کمی صادقانه تر

یادداشت های سید محمد مهدی حسینی پارسا

اشکها هنوز تازه ست... نزديك ساعت 14

پنجشنبه ۱۵ آذر ۱۳۸۶ 18:5
انگار که فقط چند ثانیه گذشته است!

دو سال از روزی که یه طورائی یتیم شدیم می گذره! اما انگار فقط چند ثانيه گذشته! همه مبهوت بودند... همه هنوز شکه بودند... همه هنوز خشکشون زده بود... گاهی صدای ناله هایی بلند می شد... گوئی که تازه زخم خوردیم... اما نه... درد دوباره باز شدن زخم بیش از زخم تازه ست... درد داشت... قبلم انگار می خواست از جا در بیاد... وقتی همتی نژاد آخرین صدای خلبان رو پخش کرد که جیق زد ، یا حسین... و همه چيز تموم شد...

و حالا كه دوسال گذشته، تازه همه چيز شروع شده... تازه زخم خورده شديم و عده اي همواره زخم هارو تازه نگه داشتن... دلم درد مي كنه... و به قول قيصر "مثل هميشه آخر حرفم و حرف آخرم را با بغض مي خورم..."

 

التماس دعا

فردا آدينه است...

 

حسینی پارسا
بیوگرافی
چرا دلم نكند تب؟
زمان زمان عجيبي ست!
نفس نمانده به كامم، هوا هواي غريبي ست!
چه رسم عاشقي است اين انتظار مجازي!
تعارفات زباني ، حسابهاي رياضي!
چرا دلم نزند لك؟ ، سايه ها كه دو رنگند!
عشقها که دروغين ، دشنه اند و تفنگند!
آدمان نه آدم ، دوستان نه تب دار!
مشق هاي نه مشتاق ، قلب ها همه بيمار
چرا دلم نكند تب؟
زمانه خانه ي جنگ است
ماندنم ننگ است
نشان ، نشانه ي گندم
بيا دلم تنگ است...
بيا دلم تنگ است...

پارسا، 18 فروردین 87
کدهای وبلاگ

پیشنهاد من برای میزبانی جوملا: