کمی صادقانه تر

یادداشت های سید محمد مهدی حسینی پارسا

هنگام آن نيست!؟

دوشنبه ۵ آذر ۱۳۸۶ 0:22
هنگام آن است!

هنگام آن بود... تا دندانهاي تو را!

در بوسه اي طولاني...

چون شيري گرم ، بنوشم!

تا دست تو را بدست آرم

چه كوه ها... درياها... مي بايدم گذشت؟!

تا بگذرم!

(مرحوم احمد)

*************

رنگ لبانت ، به مانند شكوه گرفتگي خورشيد است! ارغوان رضايت من... آنچنان كه آبستن مرگ را در آغوش دارم!

تو ، آب ، حيات ، مني!... چونان كه گر بنوشمت جاودانم و افسوس كه جاودان نيستي! نيستي! نيست...

التماس دعا

زدم تو خاكي ، ببخشيد!

حسینی پارسا
بیوگرافی
چرا دلم نكند تب؟
زمان زمان عجيبي ست!
نفس نمانده به كامم، هوا هواي غريبي ست!
چه رسم عاشقي است اين انتظار مجازي!
تعارفات زباني ، حسابهاي رياضي!
چرا دلم نزند لك؟ ، سايه ها كه دو رنگند!
عشقها که دروغين ، دشنه اند و تفنگند!
آدمان نه آدم ، دوستان نه تب دار!
مشق هاي نه مشتاق ، قلب ها همه بيمار
چرا دلم نكند تب؟
زمانه خانه ي جنگ است
ماندنم ننگ است
نشان ، نشانه ي گندم
بيا دلم تنگ است...
بيا دلم تنگ است...

پارسا، 18 فروردین 87
کدهای وبلاگ

پیشنهاد من برای میزبانی جوملا: