کمی صادقانه تر

یادداشت های سید محمد مهدی حسینی پارسا

تا زنده ام... جهان ارثیه ی بابامه!

یکشنبه ۲۷ آبان ۱۳۸۶ 12:23

کی گفته جهان ارثیه ی بابامه؟!

عموما" ارثیه چیزیه که از بابای آدم براش باقی بمونه! گر چه که ای... جهان هم همچین از بابای آدم براش مونده ولی چندان هم به این تعبیر نمی شه تکیه کرد! والا من که تا به یاد دارم از بابام کمتر چیزی رو مبنی بر تصاحب جهان شنیدیم الا اینکه "بچه! سر توو آخور کسی نکن و سرت باشه تو آخور خودت" و اینکه " اگه یه وقتی دیدی کسی آخورش خالیه و شکمش هم... ، تعارفش بزن سري تو آخورت كنه! چرا كه اگه نكني راه تجاوز رو بهش ياد دادي!"

ماهم كه نكرديم جز اين حالا بساطمون اينه! و خدارو شكر كه نكرديم جز اين... نخواستيم عزيز دل برادر جهان هم ارزوني اونايي كه راهشو بلدن واسه تصاحب!

من اگه خيلي زرنگ باشم مي پردازم به آموختن راهي واسه پرواز كه اقل اين دو سه روز عمر رو در پي سياره اي باشم بي اتمسفر كه بشه توش نفس راحتي كشيد! ، اونوقت ديگه لازم نيست شعر بگم و چه مي دونم نقاشي كنم يا اينكه فيلم بسازم و... كه كمي زيستن راحت تر بشه!

اي دل تو كجا ، راه كجا ، روح كجا  -  آئينه و جام و قدح و كوه كجا!  -  انديشه و تيشه ، جرسِ فريادم  -  اين ماه سيه مردمك ، آن نوح كجا؟!

التماس دعا

 

حسینی پارسا
بیوگرافی
چرا دلم نكند تب؟
زمان زمان عجيبي ست!
نفس نمانده به كامم، هوا هواي غريبي ست!
چه رسم عاشقي است اين انتظار مجازي!
تعارفات زباني ، حسابهاي رياضي!
چرا دلم نزند لك؟ ، سايه ها كه دو رنگند!
عشقها که دروغين ، دشنه اند و تفنگند!
آدمان نه آدم ، دوستان نه تب دار!
مشق هاي نه مشتاق ، قلب ها همه بيمار
چرا دلم نكند تب؟
زمانه خانه ي جنگ است
ماندنم ننگ است
نشان ، نشانه ي گندم
بيا دلم تنگ است...
بيا دلم تنگ است...

پارسا، 18 فروردین 87
کدهای وبلاگ

پیشنهاد من برای میزبانی جوملا: