کمی صادقانه تر

یادداشت های سید محمد مهدی حسینی پارسا

وقتی که می خندی!

یکشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۸۶ 16:49
 

عاشقانه شد! نه؟ هان... نشده نه؟ دلم تنگ شده عزیزِ دلِ برادر!

ای عروس هنر از بخت شکایت منما! حجله ی حُسن بیارای که داماد آمد....

دعا کن نمیرم امشب! ، التماس می کنم! دعا کن که نمانم فردا! التماس می کنم! دعا کن که باشم تا آنوقتی که نیستی و نباشم تا آن وقتی که تو هستی! چرا که لذت وجود تو در نظر است تا عین... من عاشقِ فکر حلول توام ای آتش عشقت سوخته همه دامانِ دلم...

التماس دعا ، این کوچکتر ، منِ کوچولوی عاشق!

 

حسینی پارسا

زمانه زندان من است...

جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۸۶ 17:42
 

دلتنگم و دیدار تو درمان است...

بی رنگ رخت زمانه زندان من است...

این پاره ماهِ ، ماه پاره که سالی یه ماه سر میرسه و زود بار و بندیل میبنده اما ماندگار... گوارای وجود! و آدینه هم مبارکتان...

 

مدتیه درگیر راه اندازی www.artparsa.ir هستم و به همین خاطر کمتر به وبلاگ سر زدم... البته اینکه حضرات مخاطب هم چندان تحویل نگرفتن! به هر حال میزبانِ که میهمان رو دعوت میکنه...

التما س دعا ، خوش آمدید

 

حسینی پارسا
بیوگرافی
چرا دلم نكند تب؟
زمان زمان عجيبي ست!
نفس نمانده به كامم، هوا هواي غريبي ست!
چه رسم عاشقي است اين انتظار مجازي!
تعارفات زباني ، حسابهاي رياضي!
چرا دلم نزند لك؟ ، سايه ها كه دو رنگند!
عشقها که دروغين ، دشنه اند و تفنگند!
آدمان نه آدم ، دوستان نه تب دار!
مشق هاي نه مشتاق ، قلب ها همه بيمار
چرا دلم نكند تب؟
زمانه خانه ي جنگ است
ماندنم ننگ است
نشان ، نشانه ي گندم
بيا دلم تنگ است...
بيا دلم تنگ است...

پارسا، 18 فروردین 87
کدهای وبلاگ

پیشنهاد من برای میزبانی جوملا: